پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پانیذ مامان

امروز بعد از سالها دوباره تصمیم گرفتم بیام سراغ وبلاگ پانیذ جون امیدوارم بتونم ادامه بدم

آقای روضه خون

سر شبی پتوتو انداخته بودی رو دوشت و تو خونه راه می رفتی و همش می گفتی من آقای روضه خون شدم و ژستش رو هم می گرفتی . الاهی مامان فدات بشه عزیزم . عاشق اینطور حرف زدنو اداهاتم . دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم   ...
2 دی 1392

توت فرنگی کوچولو

  تازه گیا پانیذ به کارتون توت فرنگی کوچولو علاقه مند شده می تونم بگم روزی 7 یا 8 بار نگاه میکنه و تمام دیالوگها و و اتفاقات توی کارتون رو از بر شده خدا به ما صبر بده با این توت فرنگی کوچولو چه کنیم       ...
1 دی 1392

یلدا

در شبانه ترین پاییز زمستان به دوش،در این بیدارترین یلدای همصدایی، دانه دانه، دل به دل، دل به سرخی دانه های انار می دهیم، و به بدرقه می رویم، این برگهای مسافر را، که تا یلدایی دگرسردترین شبهای زمستان را، همدل باشم و همصدا. یلدایتان برگ ریز، و برگ ریزتان، هزار رنگ . ...
1 دی 1392

شعر کودکانه زیبا برای شب یلدا

سی ام آذره و یک  شب زیبا یه  شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه  فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده ...
1 دی 1392